- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت قاسم با سید الشهدا علیه السلام
به شوق همرهیات کربلا نشین شدهام میان دُردکشان تو بهتـــرین شـــــــدهام مرا مجوی که چـیزی ز من نمــییابی که با طهارت این خاکها عجین شدهام بیا و پیــرهنــــم را ز خــاکها بــردار اسیر پنجۀ صد گرگ در کمین شــدهام ببر به درد و بــلایـت ســلام قاســم را که بین حلقهی انگشترش نگـین شدهام به زیر شیهۀ اسبان صدای من گـم شد همین یـتـیم شکسته نفس، همیـن شدهام مرا به دیدهی یک آسـمــان نگــاه کنید کـنون که هــمنفس چند نقطهچین شدهام مـیـان هــر دهـــهی اوّل مــحــرّم تــو دلم خوش است اگر شام پنجمین شـدهام
: امتیاز
|
شهادت حضرت قاسم علیه السلام
ای سینـــۀ شکستـــه دلان نینـــوای تـــو لبـــریـز نیـنــوای وجـــود ازنـــوای تــو جان حسین و نجـل حسن،عشـق زینبین آغـوشِ گــرم حـضرت عبّــاس جـای تـو قرآن پــــاره پــارۀ پاشیـــده بـر زمیـن! گــلبـــوسۀ عـمو به هـــمه آیه هــای تـــو سرتا سر وجــود تــو مثـل حَسـن حَسن خُلق تـو، خوی تو، سخـن تو، صـدای تو توقاسمی که شخص حسن خوانده قاسمت قسمت شـود جحیم و جنان در رضای تـو یک بـاغ لالــــه و نــفس سیــزده بهــار ای مــــاه چـارده شــده مـحــو لقــای تـو تو بـر حسین مثــل علی اکبر، او حسن توســوختی به پای وی و او به پـای تـو ریحانه ی رسـول که جـان جهان فداش رو کرد بــر تو گفت که جانـم فدای تـــو شب بـود و عشقبــازی تـو با نماز شب می بُـرد دل زیــوسف زهرا، دعـای تــو قبــر تـو در قبور بنی هاشـم است لیک در قلب ما بـنــا شده صحن و سـرای تـو پیــراهن تو بـود زره، سیـنـه ات سپــر جوشـن شدنـد بر تـــن تـو زخمهـای تــو برروی دستهای عمو دست و پـا زدی انــگار بـــود دست عمــو کــربلای تـــو در نینوا صدای تو خـاموش شـد ولـی در هـردلی است نـالـه ای از نینــوای تـو میثم چنین نگاشت که ای غرق درحسین مثل حسین گشـــت خــدا خـون بهـای تـو
: امتیاز
|
شهادت حضرت قاسم علیه السلام
ز فرط شوق، شد آن خسته، مرتعش بدنـش شرار عشق خدا، شعله زد به جان و تنـش میـان مـــعرکـــه آن سرو بـــوستان حـسـن شکفته بهررجز گشـــت، غنچهی دهنـــــش چـو تیغ حیدر صفـدر، همی دریــد از هـم صفوف لشگر خونخوار، تیغ صف شکنش ولــی دریــغ! که آخـــرززین فتـاد وعـــدو ز کینه خواست بُرد ســر زنازنـــین بدنــش حسیــن کـرد به بـــالین اوگـــذاروبـــدیــــد به زیر تیـــغ بـــــُوَد یــــادگاری حسنــــــش نمود حمله بر آن قوم و جنگ در پیوســت بلند نالهی قاسم شد و بُـــد ایـــــن سخــــنش بس است جنگ، عمو! نرم گشت اعضـایم شکســت زیـــر سُم اسب، استـــخوانهـــایم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیه السلام
ای گــــل چنـان نسیم مرو از بــرابـــرم لختی برابرم بـــخرام ای صنوبـــرم دارد کتـــاب زنــدگـی ات سیــزده ورق خواندم نوشته است ورق های آخـرم بــا آب آب خــویش مــرا آب کـــرده ای جــز اشک دیده ام ز کجـــا آب آورم؟ خواهد رکاب، پای تو برچشم خود، دریغ! پایت نمی رسد به رکــاب ای دلاورم با لعل خشک، بوسه به دستم زنیّ و من می بوســمت به جای لبــــان بــرادرم چون زودتـررســـی زعمـو در کنـــاراو یک بوســـه دگـــردَهَمت بــهر اکبـرم بردار لب زدست عمو، سوخت دست من باشم چنان سِپـَند، مَنِـه روی مِجمـــَرم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت قاسم با سید الشهدا علیه السلام
گـفتی که سـرنوشت همـیـن از قـدیـم بـود گـفـتـی مـرا نـصیب ، بلای عـظـیـم بـود دسـت رکــاب بـر سـرِ پـایـم نـمـی رسیـد آن اسب هـم مـخـالـف جــنــگ یتـیـم بود وقـتـی که روی دامـن تـو سـر گـذاشـتــم دیـدم تـو را چـقـدر نـگـاهـت رحیـم بود حتـّی حضـور زود تـو هـم فـایـده نـداشت آن لحـظـه آمدی تـو که حالم وخیـم بـود از نعل و اسب ودشنه و شمشیرو سنگ وخاک هـرچیـز در بـلــنـدی قـدّم سـهـیـــم بـود وقـتـی کـه بـال بـال زدم بـیـن دسـت تــو زیـبـا تـریــن پــریـدن ایـــن یـاکـریم بود
: امتیاز
|
شهادت حضرت قاسم علیه السلام
کیست ماهی که چنین چهره بر افروخته است؟ وز عطش بر لب دریا، جگرش سوخته است سیـزده ساله جوانی که در عرصۀ عشق قامت افرا خته و چهره بر افروخته است قـاسم است، این پسر حُسنْ که خیاط ازل جـامۀ سرخ شهادت به تنـش دوخته است از شرار عطش و تابش خورشـید، دریغ هم رخش، هم جگرش،هم دهنش سوخته است این بُوَد نیروی توفنده که در کرب وبلا بـهـر امـداد برادر، حسن، اندوخـته است قاسـما! آنـچه «مـؤیـّد» بـه تو تقـدیم کـند گوهر اشکی و شعریّ و دلی سوخته است
: امتیاز
|
شهادت حضرت قاسم علیه السلام
آسمان شاهد کـشـف حسنـی دیگر بود نـوۀ فـاطـمـه اما خـود پـیغـمـبــر بـود پدرش بود خـلـیـل و خود او اسماعیل گرچه در مــرتبۀ عشقِ خدا برتر بود هر کجا پای نهد بوی خوشش می ماند عطر جا مانده ازاو یک تنه یک قمصربود دست و بازوش، قد و قامت و رعنایی او همه از طایفه ای هست که نام آور بود گرچه باباش کمی زود سفر کرد،عمو سیـزده سال برایـش پـدر و مـادر بـود دشمنش گفت حسن وارد میدان شده است تا زمانی که رجز خواند در این باور بود وسط دشت به زیر قــدمش گـل رویید چـون تجـلـی هـو الأول و الآخـر بـود سخنانش همگی بوی بنی هاشم داشت کـربـلا منتـظـر حـادثه ای دیـگـر بود
: امتیاز
|
ذکر های سقائی دهه اول محرم
ذکر سقائی حضرت قاسم قـاسم ای گل باغ مجتبی (2) نو گـلی ز گلزار مـرتضی دگر قاسمم گشته ام غریب که از دل مرا میرود شکیب(2) ــــــــــــــــ ای جـوان ناکام مه لقا(2) می کند عـمـو بهر تو دعـا توئـی یـادگار بـرادرم شدی غرق خون در برابرم (2) از نوا ******************************** ذکر سقائی شهادت حضرت علی اکبر اکبرِ من ای، شبهِ مصطفی (2) نـوگـلِ گلستـانِ مـرتضی تـو آیـا علـی اکبـرِ منی ؟ که غلطان به خون در برِ منی ــــــــــــــــــــــــ شد خـزان ، بهارِ جـوانیت حیـف از این رخِ، ارغـوانیت هـمانـا گُـلِ احـمر منـی که غلطان به خون در برِ منی از مرحوم صابر همدانی ******************************** ذکر سقائی توسل به حضرت ابوالفضل با وفـا عـلمـدار لشکرم (2) مـظـهرِ عـجـائب بـرادرم دریغا ، که رفتـی مرا زدست فَلَک پشتم از ماتمت شکست (2) ـــــــــــــــــــــــ ای شهید واصل به قرب حق(2) پیکـرت چو گل، شد ورق ورق زبیـدادِ این قـوم خود پرست فلـک پشتم از ماتمت شکست (2) مرحوم صابر همدانی ******************************** ذکر سقائی حضرت علی اصغر اصغرم ، توئی بلبل حرم(2) همچو گـل، تو پرپر بـرابرم تو شمع شبستانِ احمدی گـلِ لاله زارِ محمـدی(2) ــــــــــــــــــــــــــ پاره شد، ز پیکان گلویِ تو (2) غرقه خون، چرا گشته روی تو غنچة گـلِ بـاغِ سرمـدی گـلِ لاله زارِ محـمـدی(2) ******************************** ذکر سقائی شب تاسوعا نینوا بـود ، شـورِ انقلاب (2) عتـرتِ عـلی ، از عطش کباب نظر کن به اطفـال مرتـضی عـلمـدارِ صحـرایِ کربلا (2) ـــــــــــــــــــــــ در حرم ، عزیزانِ بی معین(2) دل غمیـن ، زبیداد مشرکیـن به سـوز عطش، گشتـه مبتلا عـلمـدارِ صحـرایِ کربلا (2) مجرد همدانی ******************************** ذکر سقائی حضرت عباس و حضرت علی اصغر اصغر از عطش، در فغان عمو (2) شد زتشنـگی ، ناتوان عمو به خیمه ، ببین بانـگ الأمان رسان آبی از بهر تشنگـان (2) ـــــــــــــــــــــــــ چون عطش شرر، زد بجان عمو (2) رحتمی سویِ، تشنگان ، عمو عمو جان صوابی کن این زمان رسان آبی از بهر تشنگان(2) از نوا ******************************** ذکر سقائی خروج از کربلا در برابـر جسم شاه دین (2) گفت و اینچنین زینب حزین که گر رفتم و میگذارمت حسین جان به حق می سپارمت (2) ـــــــــــــــ با تو آمدم، من در این زمین (2) بی تو میروم ، با دل غمین اگر زخمِ تن ، می شمارت حسین جان به حق می سپارمت (2)
: امتیاز
|
شهادت حضرت قاسم علیه السلام
سـیـزده آیـیـنـه می رویـیــد از تـابـیـدنش غنچه می شد آسمان در لحـظۀ خندیدنش گونه های خشک او وقت وداع با حسین جرعه جرعه تشنگی نوشیـد ازبوسیدنش مرگ را می گفت"اَحلی مِن عَسل"آن نازنین میرسید ای عشق هنگـام عسل نوشیدنش دیدنی بود اشتیاقش، دیدنی تر گشته بـود روی مرکب رفتن و جوشن به تن پوشیدنش شوق در آغوش بگرفتن شهادت را دمی سخت باشد سخت، حتّی یک نفس فهمیدنش می رود امّا صدای پای گلچـین می رسد شد فلک را گوئیا هنگامه ی گل چـیدنش نوجوان و کارزار و این دلیری در نبرد! شد تماشـایی در آن دشت بلا جنگـیـدنش تیغ ها دردست گل چینان و او روی زمین بــاغبــان آمد در آن لحظه برای دیدنـش اشک می غلتید بر گلبرگ رخسار حسین چون نظر میکرد خونین دل بخون غلتیدنش هرکه در دل ناله دارد ناله "یاسر"میتوان عـمـق درد و داغ را فهمـید از نـالیدنـش
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیه السلام
در ســرخی غــروب نشسته سپیده ات جان بر لبم ، زعــمــر به پایان رسیده ات آخر دل عموی تو را پــاره پـاره کرد آوای نـاله هـــای بــریــــده ؛ بــریــده ات در بین این غــبــار به سوی تو آمـدم از رویِ ردّ خــونِ به صحرا چکیـده ات بر بیت بیت پیکر تو خـیـره مانــده ام آه ای غــزل ، چگــونه ببینم قصیـده ات؟ احلی من العسل ز لبــان تــو می چکد ای گــــل زبــانــزد است بیان عـقـیـده ات باید که می شکـفـت گــل زخم بر تنت از بس خــدا شــبــیــه حسـَن آفـــریـده ات
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیه السلام
لاله ی سرخی و ازخون خودت، ترشده ای بی سبب نیست که اینگونه معطر شده ای دشت را از شــررِ داغِ دلت ســوزانــدی راستی باغی از آلالـه ی پــرپـر شـده ای تَنـش تــیــغ و تنت کــربـبـلا را لـرزانــد زخمیِ صاعقه ی خنجر و حـنجـر شده ای چه کــنــم بـا غــم این پـیکر پـامــال شده بی پر و بــال تر از هرچـه کبوتر شده ای سنگ بر آینه ات خورده و تکــثـیر شـده مـثـل غــم های دلــم چـند بـرابــر شـده ای مــاه زیبای کــفــن پـوش! هـلالــم کـردی شاخ شمشاد عـمــو، مثل صنوبــر شده ای ای به کــام تو شهادت زعسل شـیـرین تـر تــو در آیــیــن وفـــا ، آیــنه بـاور شـده ای این جماعت همه دنبــال سرت می گردند چشم برهـم بــزنی ، پیکر بی سر شده ای دست و پا می زنی و من جگرم می سوزد خیـلی امروز شبیه عــلـی اکــبـر شــده ای
: امتیاز
|